پسربچه ای به نام علی را در نظر میگیریم که در دبستان درس میخواند و استعداد ریاضی فوق العاده ای دارد ولی بازی شطرنج را بتازگی آغاز کرده و تنها می داند مهره ها را چگونه باید حرکت داد . در عوض 2 فرد دبیرستانی به نامهای محسن و حسن ، افرادی هستن که امیدهای بزرگی برای شطرنجند و شطرنج بازان بزرگ آنها را می شناسند و برای پیروزی به آنها ارزش قایلند .وقتی این سه نفر دور هم جمع بودند و در مورد شطرنج صحبت میکردند محسن و حسن روایت کردند که چگونه استادان بزرگ شطرنج بدون هیچ زحمتی با 40 تا 50 نفر به طور هم زمان شطرنج بازی می کنند .علی بلافاصله گفت: من همین حالا حاضرم در مقابل 2 نفر به طور هم زمان شطرنج بازی کنم ، نمی خواهید با من بازی کنید ؟؟
محسن و حسن مات و مبهوت شدند که چگونه یک بچه دبیرستانی ، که تازه با حرکت مهره ها آشنا شده به خود جرات میدهد تا 2 شطرنج باز قوی و پر تجربه را به مبارزه دعوت کند .علی پیشنهاد کرد تنها اجازه بدهید نحوه انتخاب مهره ها برای بازی با من باشد.اما حسن قبول نکرد و مهره خود را انتخاب کرد و بعد علی انتخاب کرد و بعد محسن انتخاب کرد . محسن گفت : علی عزیز ، اگر تو بتوانی دست کم در برابر یکی از ما 2 نفر شکست نخوری من حاضرم کلاه خودم را بخورم .در پایان مبارزه خطری جدی کلاه محسن را تهدید میکرد و تنها بعد از آن که علی از قرار اولیه و حق خود صرف نظر کرد ، کلاه محسن سالم ماند و خود محسن از خورد آن معاف شد . علی چگونه توانست دست کم در یکی از بازیها از شکست خود جلوگیری کند ؟؟علی در بازی تکی با هر کدام از آن دو شکست میخورد اما حالا توانست یکی از آن دو را شکست دهد چگونه ؟؟در ضمن فرد چهارمی هم وجود نداشت که علی را راهنمایی کند !!!!!!!
جواب --> اون فقط کاری که میکرد این بود که حرکت هرکدام را برای دیگری انجام میداد ... یعنی در اصل اون فقط یک واسطه بود و از خودش حرکتی انجام نمی داد.